چادر من...
تو با من بزرگ شدی...
با لحظه های زندگیم همراه بودی...
با من زیر باران ماندی و خیس شدی...
با من قــــــــــد کشیدی، تغییر کردی...
با من زیر آفتاب گرمت شد...
رنگ مشکی ات زیر نور آفنتاب رنگ باخت تا رنگ از زندگی ام نبازد...
تو با من بزرگ شدی...
گاهی چادرم خاکی می شود!
چادر مشکی ام از درر و دیوار شهر خاکی می شود...
از نگاه های طعنه آمیز خاکی می شود...
از حرف های سیاه خاکی می شود!
چادرم را می شویم تا غبار شهر را از رویش پاک کنم...
تــــــا ســــنـــگــــــیــــــنــــــی نــــــگــــــاه هـــــــا را پـــــــــاک کـــــــنــــــم....