نفس تبهکار
کار مده نفس تبهکار را
در صف گل جا مده این خار را
کشته نکودار که موش هوی
خورده بسی خوشه و خروار را
چرخ و زمین بنده تدبیر توست
بنده مشو درهم و دینار را
همسر پرهیز نگردد طمع
با هنر امباز مکن عار را
چرخ یکی دفتر کردارهاست
پیشه مکن بیهوده کردار را
دست هنر چید نه دست هوس
میوه این شاخ نگونسار را
روگهری جوی که وقت فروش
خیره کند مردم بازار را
در همه جا راه تو هموار نیست
مست مپوی این ره هموار را