...بنده های خوشتیپِ خدا

...بنده های خوشتیپِ خدا

یا اَیُّهَاالنَّبیُّ قُل لِاَزواجِکَ وَ بَناتِکَ...
ای پیامبر، به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنین بگو که جلباب های( روسری ها) خویش را به خود نزدیک سازند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند، بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.

لوگوی دوستان
ملازمان حرم 313

۶۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

اجابت دعا از دیدگاه امام صادق علیه السلام

سفیان ثوری  که در مدینه می زیست بر امام صادق وارد شد.امام را دید جامه ای سپید و بسیار لطیف-مانند پرده نازکی که میان سفیده تخم مرغ و پوست آن است و آندو را از هم جدا می سازد-پوشیده است.به عنوان اعتراض گفت:«این جامه سزاوار تو نیست.تو نمی بایست خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی.از تو انتظار می رود که زهد بورزی و تقوا داشته باشی و خود را از دنیا دور نگه داری.»

امام:«می خواهم سخنی به تو بگویم،خوب گوش کن که از برای دنیا و آخرت تو مفید است.اگر راستی اشتباه کرده ای و حقیقت نظر دین اسلام را درباره این موضوع نمی دانی،سخن من برای تو بسیار سودمند خواهد بود.اما اگر منظورت این است که در اسلام بدعتی بگذاری و حقایق را منحرف و وارونه سازی،مطلب دیگری است و این سخنان به تو سودی نخواهد داد.ممکن است تو وضع ساده و فقیرانه رسول خدا و صحابه آن حضرت را در آن زمان،پیش خود مجسم سازی و فکر کنی که یک نوع تکلیف و وظیفه ای برای همه مسلمین تا روز قیامت هست که عین آن وضع را نمونه قرار دهند و همیشه فقیرانه زندگی کنند.اما من به تو بگویم که رسول خدا در زمانی و محیطی بود که فقر و سختی و تنگدستی بر آن مستولی بود.عموم مردم از داشتن لوازم اولیه زندگی محروم بودند.وضع خاص زندگی رسول اکرم و صحابه آن حضرت مربوط به وضع عمومی آن روزگار بود.ولی اگر در عصری و روزگاری وسائل زندگی فراهم شد و شرایط بهره برداری از موهبتهای الهی موجود گشت،سزاوارترین مردم برای بهره بردن از آن نعمتها نیکان و صالحانند،نه فاسقان و بدکاران، مسلمانانند نه کافران.

«تو چه چیز را در من عیب شمردی؟!به خدا قسم من در عین اینکه می بینی که از نعمتها و موهبتهای الهی استفاده می کنم،از زمانی که به حد رشد و بلوغ رسیده ام،شب و روزی بر من نمی گذرد مگر آنکه مراقب هستم که اگر حقی در مالم پیدا شود فورا آن را به موردش برسانم.»

سفیان نتوانست جواب منطق امام را بدهد،سرافکنده و شکست خورده بیرون رفت و به یاران و هم مسلکان خود پیوست و ماجرا را گفت.آنها تصمیم گرفتند که دسته جمعی بیایند و با امام مباحثه کنند.

جمعی به اتفاق آمدند و گفتند:«رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذکر کند،اکنون ما آمده ایم با دلائل روشن خود تو را محکوم سازیم.»

امام:«دلیلهای شما چیست؟بیان کنید.»

جمعیت:«دلیلهای ما از قرآن است.»

امام:«چه دلیلی بهتر از قرآن؟بیان کنید،آماده شنیدنم.»

جمعیت:«ما دو آیه از قرآن را دلیل بر مدعای خودمان و درستی مسلکی که اتخاذ کرده ایم می آوریم و همین ما را کافی است.خداوند در قرآن کریم یک جا گروهی از صحابه را این طور ستایش می کند:«در عین اینکه خودشان در تنگدستی و زحمتند،دیگران را بر خویش مقدم می دارند.کسانی که از صفت بخل محفوظ بمانند،آنهایند رستگاران.» (1) در جای دیگر قرآن می گوید:«در عین اینکه به غذا احتیاج و علاقه دارند،آن را به فقیر و یتیم و اسیر می خورانند.» (2)

همینکه سخنشان به اینجا رسید،یک نفر که در حاشیه مجلس نشسته بود و به سخنان آنها گوش می داد گفت:«آنچه من تاکنون فهمیده ام این است که شما خودتان هم به سخنان خود عقیده ندارید،شما این حرفها را وسیله قرار داده اید تا مردم را به مال خودشان بی علاقه کنید تا به شما بدهند و شما عوض آنها بهره مند شوید،لهذا عملا دیده نشده که شما از غذاهای خوب احتراز و پرهیز داشته باشید.»

امام:«عجالتا این حرفها را رها کنید،اینها فایده ندارد.»بعد رو به جمعیت کرد و فرمود:«اول بگویید آیا شما که به قرآن استدلال می کنید،محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تمییز می دهید یا نه؟!هر کس از این امت که گمراه شد از همین راه گمراه شد که بدون اینکه اطلاع صحیحی از قرآن داشته باشد به آن تمسک کرد.»

جمعیت:«البته فی الجمله اطلاعاتی در این زمینه داریم ولی کاملا نه.»

امام:«بدبختی شما هم از همین است.احادیث پیغمبر هم مثل آیات قرآن است،اطلاع و شناسایی کامل لازم دارد.»

«اما آیاتی که از قرآن خواندید:این آیات بر حرمت استفاده از نعمتهای الهی دلالت ندارد.این آیات مربوط به گذشت و بخشش و ایثار است.قومی را ستایش می کند که در وقت معینی دیگران را بر خودشان مقدم داشتند و مالی را که بر خودشان حلال بود به دیگران دادند،و اگر هم نمی دادند گناهی و خلافی مرتکب نشده بودند.خداوند به آنان امر نکرده بود که باید چنین کنند،و البته در آن وقت نهی هم نکرده بود که نکنند،آنان به حکم عاطفه و احسان،خود را در تنگدستی و مضیقه گذاشتند و به دیگران دادند.خداوند به آنان پاداش خواهد داد.پس این آیات با مدعای شما تطبیق نمی کند،زیرا شما مردم را منع می کنید و ملامت می نمایید بر اینکه مال خودشان و نعمتهایی که خداوند به آنها ارزانی داشته استفاده کنند.

«آنها آن روز آن طور بذل و بخشش کردند،ولی بعد در این زمینه دستور کامل و جامعی از طرف خداوند رسید،حدود این کار را معین کرد.و البته این دستور که بعد رسید ناسخ عمل آنهاست،ما باید تابع این دستور باشیم نه تابع آن عمل.

«خداوند برای اصلاح حال مؤمنین و به واسطه رحمت خاص خویش،نهی کرد که شخص،خود و عائله خود را در مضیقه بگذارد و آنچه در کف دارد به دیگران بخشد،زیرا در میان عائله شخص،ضعیفان و خردسالان و پیران فرتوت پیدا می شوند که طاقت تحمل ندارند.اگر بنا شود که من گرده نانی که در اختیار دارم انفاق کنم،عائله من که عهده دار آنها هستم تلف خواهند شد.لهذا رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«کسی که چند دانه خرما یا چند قرص نان یا چند دینار دارد و قصد انفاق آنها را دارد،در درجه اول بر پدر و مادر خود باید انفاق کند،و در درجه دوم خودش و زن و فرزندش،و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مؤمنش،و در درجه چهارم خیرات و مبرات.»این چهارمی بعد از همه آنهاست.رسول خدا وقتی که شنید مردی از انصار مرده و کودکان صغیری از او باقی مانده و او دارایی مختصر خود را در راه خدا داده است فرمود:«اگر قبلا به من اطلاع داده بودید،نمی گذاشتم او را در قبرستان مسلمین دفن کنند.او کودکانی باقی می گذارد که دستشان پیش مردم دراز باشد!!»«پدرم امام باقر برای من نقل کرد که رسول خدا فرموده است:«همیشه در انفاقات خود از عائله خود شروع کنید،به ترتیب نزدیکی،که هر که نزدیکتر است مقدمتر است.»

«علاوه بر همه اینها،در نص قرآن مجید از روش و مسلک شما نهی می کند،آنجا که می فرماید:

«متقین کسانی هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تندروی می کنند و نه کندروی،راه اعتدال و میانه را پیش می گیرند.» (3)

«در آیات زیادی از قرآن نهی می کند از اسراف و تند روی در بذل و بخشش،همان طور که از بخل و خست نهی می کند. قرآن برای این کار حد وسط و میانه روی را تعیین کرده است،نه اینکه انسان هر چه دارد به دیگران بخشد و خودش تهیدست بماند،آنگاه دست به دعا بردارد که خدایا به من روزی بده.خداوند اینچنین دعایی را هرگز مستجاب نمی کند،زیرا پیغمبر اکرم فرمود:«خداوند دعای چند دسته را مستجاب نمی کند:

الف.کسی که از خداوند بدی برای پدر و مادر خود بخواهد.

ب.کسی که مالش را به قرض داده،از طرف،شاهد و گواه و سندی نگرفته باشد و او مال را خورده است.حالا این شخص دست به دعا برداشته از خداوند چاره می خواهد.البته دعای این آدم مستجاب نمی شود،زیرا او به دست خودش راه چاره را از بین برده و مال خویش را بدون سند و گواه به او داده است.

ج.کسی که از خداوند دفع شر زنش را بخواهد،زیرا چاره این کار در دست خود شخص است،او می تواند اگر واقعا از دست این زن ناراحت است عقد ازدواج را با طلاق فسخ کند.

د.آدمی که در خانه خود نشسته و دست روی دست گذاشته و از خداوند روزی می خواهد.خداوند در جواب این بنده طمعکار جاهل می گوید:

«بنده من!مگر نه این است که من راه حرکت و جنبش را برای تو باز کرده ام؟!مگر نه این است که من اعضا و جوارح صحیح به تو داده ام؟!به تو دست و پا و چشم و گوش و عقل داده ام که ببینی و بشنوی و فکر کنی و حرکت نمایی و ست بلند کنی.در خلقت همه اینها هدف و مقصودی در کار بوده.شکر این نعمتها به این است که تو اینها را به کار واداری. بنابراین من بین تو و خودم حجت را تمام کرده ام که در راه طلب گام برداری و دستور مرا راجع به سعی و جنبش اطاعت کنی و بار دوش دیگران نباشی.البته اگر با مشیت کلی من سازگار بود به تو روزی وافر خواهم داد،و اگر هم به علل و مصالحی زندگی تو توسعه پیدا نکرد،البته تو سعی خود را کرده وظیفه خویش را انجام داده ای و معذور خواهی بود.»

ه.کسی که خداوند به او مال و ثروت فراوان داده و او با بذل و بخششهای زیاد آنها را از بین برده است و بعد دست به دعا برداشته که خدایا به من روزی بده.خداوند در جواب او می گوید:

«مگر من به تو روزی فراوان ندادم؟چرا میانه روی نکردی؟!

«مگر من دستور نداده بودم که در بخشش باید میانه روی کرد؟!

«مگر من از بذل و بخششهای بی حساب نهی نکرده بودم؟»

و.کسی که درباره قطع رحم دعا کند و از خداوند چیزی بخواهد که مستلزم قطع رحم است(یا کسی که قطع رحم کرده بخواهد درباره موضوعی دعا کند).

«خداوند در قرآن کریم مخصوصا به پیغمبر خویش طرز و روش بخشش را آموخت،زیرا داستانی واقع شد که مبلغی طلا پیش پیغمبر بود و او می خواست آنها را به مصرف فقرا برساند و میل نداشت حتی یک شب آن پول در خانه اش بماند،لهذا در یک روز تمام طلاها را به این و آن داد.بامداد دیگر سائلی پیدا شد و با اصرار از پیغمبر کمک می خواست،پیغمبر هم چیزی در دست نداشت که به سائل بدهد،از این رو خیلی ناراحت و غمناک شد.اینجا بود که آیه قرآن نازل شد و دستور کار را داد،آیه آمد که:«نه دستهای خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهیدست بمانی و مورد ملامت فقرا واقع شوی.» (4)

«اینهاست احادیثی که از پیغمبر رسیده.آیات قرآن هم مضمون این احادیث را تایید می کند،و البته کسانی که اهل قرآن و مؤمن به قرآنند به مضمون آیات قرآن ایمان دارند.

«به ابو بکر هنگام مرگ گفته شد راجع به مالت وصیتی بکن،گفت یک پنجم مالم انفاق شود و باقی متعلق به ورثه باشد.و یک پنجم کم نیست.ابو بکر به یک پنجم مال خویش وصیت کرد و حال آنکه مریض حق دارد در مرض موت تا یک سوم هم وصیت کند،و اگر می دانست بهتر این است از تمام حق خود استفاده کند،به یک سوم وصیت می کرد.

«سلمان و ابو ذر را که شما به فضل و تقوا و زهد می شناسید،سیره و روش آنها هم همین طور بود که گفتم.

«سلمان وقتی که نصیب سالانه خویش را از بیت المال می گرفت،به اندازه یک سال مخارج خود-که او را به سال دیگر برساند-ذخیره می کرد.به او گفتند:«تو با اینهمه زهد و تقوا در فکر ذخیره سال هستی؟شاید همین امروز یا فردا بمیری و به آخر سال نرسی؟»او در جواب گفت:«شاید هم نمردم،چرا شما فقط فرض مردن را صحیح می دانید.یک فرض دیگر هم وجود دارد و آن اینکه زنده بمانم،و اگر زنده بمانم خرج دارم و حوائجی دارم.ای نادانها!شما از این نکته غافلید که نفس انسان اگر به مقدار کافی وسیله زندگی نداشته باشد در اطاعت حق کندی و کوتاهی می کند و نشاط و نیروی خود را در راه حق از دست می دهد،و همین قدر که به قدر کافی وسیله فراهم شد آرام می گیرد.»

«و اما ابو ذر،وی چند شتر و چند گوسفند داشت که از شیر آنها استفاده می کرد و احیانا اگر میلی در خود به خوردن گوشت می دید یا مهمانی برایش می رسید یا دیگران را محتاج می دید،از گوشت آنها استفاده می کرد و اگر می خواست به دیگران بدهد،برای خودش نیز برابر دیگران سهمی منظور می کرد.

«چه کسی از اینها زاهدتر بود؟پیغمبر درباره آنان چیزها گفت که همه می دانید.هیچ گاه این اشخاص تمام دارایی خود را به نام زهد و تقوا از دست ندادند و از این راهی که شما امروز پیشنهاد می کنید که مردم از هر چه دارند صرف نظر کنند و خود و عائله خود را در سختی بگذارند نرفتند.

«من به شما رسما این حدیث را که پدرم از پدر و اجدادش از رسول خدا نقل کرده اند اخطار می کنم،رسول خدا فرمود:

«عجیب ترین چیزها حالی است که مؤمن پیدا می کند،که اگر بدنش با مقراض قطعه قطعه بشود برایش خیر و سعادت خواهد بود،و اگر هم ملک شرق و غرب به او داده شود باز برایش خیر و سعادت است.»

«خیر مؤمن در گرو این نیست که حتما فقیر و تهیدست باشد،خیر مؤمن ناشی از روح ایمان و عقیده اوست،زیرا در هر حالی از فقر و تهیدستی یا ثروت و بی نیازی واقع شود،می داند در این حال وظیفه ای دارد و آن وظیفه را به خوبی انجام می دهد.این است که عجیب ترین چیزها حالتی است که مؤمن به خود می گیرد،که همه پیشامدها و سختی و سستی ها برایش خیر و سعادت می شود.

«نمی دانم همین مقدار که امروز برای شما گفتم کافی است یا بر آن بیفزایم؟

«هیچ می دانید که در صدر اسلام،آن هنگام که عده مسلمانان کم بود،قانون جهاد این بود که یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر ایستادگی کند،و اگر ایستادگی نمی کرد گناه و جرم و تخلف محسوب می شد،ولی بعد که امکانات بیشتری پیدا شد،خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگی داد و این قانون را به این نحو تغییر داد که هر فرد مسلمان موظف است که فقط در برابر دو کافر ایستادگی کند نه بیشتر.

«از شما مطلبی راجع به قانون قضا و محاکم قضائی اسلامی سؤال می کنم:فرض کنید یکی از شما در محکمه هست و موضوع نفقه زن او در بین است،و قاضی حکم می کند که نفقه زنت را باید بدهی.در اینجا چه می کند؟آیا عذر می آورد که بنده زاهد هستم و از متاع دنیا اعراض کرده ام؟!آیا این عذر موجه است؟!آیا به عقیده شما حکم قاضی به اینکه باید خرج زنت را بدهی،مطابق حق و عدالت است یا آنکه ظلم و جور است؟اگر بگویید این حکم ظلم و ناحق است،یک دروغ واضح گفته اید و به همه اهل اسلام با این تهمت ناروا جور و ستم کرده اید،و اگر بگویید حکم قاضی صحیح است،پس عذر شما باطل است و قبول دارید که طریقه و روش شما باطل است.

«مطلب دیگر:مواردی هست که مسلمان در آن موارد یک سلسله انفاقهای واجب یا غیر واجب انجام می دهد،مثلا زکات یا کفاره می دهد.حالا اگر فرض کنیم معنای زهد اعراض از زندگی و ما یحتاجهای زندگی است،و فرض کنیم همه مردم مطابق دلخواه شما«زاهد»شدند و از زندگی و ما یحتاج آن روگرداندند،پس تکلیف کفارات و صدقات واجبه چه می شود؟ تکلیف زکاتهای واجب-که به طلا و نقره و گوسفند و شتر و گاو و خرما و کشمش و غیره تعلق گیرد-چه می شود؟مگر نه این است که این صدقات فرض شده که تهیدستان زندگی بهتری پیدا کنند و از مواهب زندگی بهره مند شوند!این خود می رساند که هدف دین و مقصود از این مقررات رسیدن به مواهب زندگی و بهره مند شدن از آن است.و اگر مقصود و هدف دین فقیر بودن بود و حد اعلای تربیت دینی این بود که بشر از متاع این جهان اعراض کند و در فقر و مسکنت و بیچارگی زندگی کند،پس فقرا به آن هدف عالی رسیده اند و نمی بایست به آنان چیزی داد تا از حال خوش و سعادتمندانه خود خارج نشوند و آنان نیز چون غرق در سعادتند نباید بپذیرند.

«اساسا اگر حقیقت این است که شما می گویید،شایسته نیست که کسی مالی را در کف نگاه دارد،باید هر چه به دستش می رسد همه را ببخشد،و دیگر محلی برای زکات باقی نمی ماند.

«پس معلوم شد که شما بسیار طریقه زشت و خطرناکی را پیش گرفته اید و به سوی بد مسلکی مردم را دعوت می کنید. راهی که می روید و مردم دیگر را هم به آن می خوانید،ناشی از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت پیغمبر و از احادیث پیغمبر است.اینها احادیثی نیست که قابل تشکیک باشد،احادیثی است که قرآن به صحت آنها گواهی می دهد. ولی شما احادیث معتبر پیغمبر را اگر با روش شما درست در نیاید رد می کنید،و این خود نادانی دیگری است.شما در معانی آیات قرآن و نکته های لطیف و شگفت انگیزی که از آن استفاده می شود تدبر نمی کنید.فرق بین ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نمی دانید،امر و نهی را تشخیص نمی دهید.

«جواب مرا راجع به قصه سلیمان بن داود بدهید که،از خداوند ملکی را مسالت کرد که برای کسی بالاتر از آن میسر نباشد (5).خداوند هم چنان ملکی به او داد.البته سلیمان جز حق نمی خواست.نه خداوند در قرآن و نه هیچ فرد مؤمنی این را بر سلیمان عیب نگرفت که چرا چنین ملکی را در دنیا خواسته.همچنین است داود پیغمبر که قبل از سلیمان بود.و همچنین است داستان یوسف که به پادشاه رسما می گوید:«خزانه داری را به من بده که من،هم امینم و هم دانای کار.» (6) بعد کارش به جایی رسید که امور کشور داری مصر تا حدود یمن به او سپرده شد،و از اطراف و اکناف-در اثر قحطی که پیش آمد-می آمدند و آذوقه می خریدند و برمی گشتند.و البته نه یوسف میل به عمل ناحق کرد و نه خداوند در قرآن این کار را بر یوسف عیب گرفت.همچنین است قصه ذو القرنین که بنده ای بود که خدا را دوست می داشت و خدا نیز او را دوست می داشت.اسباب جهان در اختیارش قرار گرفت و مالک مشرق و مغرب جهان شد.

«ای گروه!از این راه ناصواب دست بردارید و خود را به آداب واقعی اسلام متادب کنید.از آنچه خدا امر و نهی کرده تجاوز نکنید و از پیش خود دستور نتراشید.در مسائلی که نمی دانید مداخله نکنید.علم آن مسائل را از اهلش بخواهید.در صدد باشید که ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه و حلال را از حرام بازشناسید.این برای شما بهتر و آسانتر و از نادانی دورتر است.جهالت را رها کنید که طرفدار جهالت زیاد است،به خلاف دانش که طرفداران کمی دارد.خداوند فرمود بالاتر از هر صاحب دانشی دانشمندی است.» (7)

- در حدود اوایل قرن دوم هجری،دسته ای در میان مسلمین به وجود آمدند که خود را زاهد و صوفی می نامیدند.این دسته روش خاصی در زندگی داشتند و دیگران را هم به همان روش دعوت می کردند و چنین وانمود می کردند که راه دین هم همین است.مدعی بودند که از نعمتهای دنیا باید دوری جست،آدم مؤمن نباید جامه خوب بپوشد،یا غذای مطبوع بخورد،یا در مسکن عالی بنشیند.اینها دیگران را که می دیدند احیانا این مواهب را مورد استفاده قرار می دهند، سخت تحقیر و ملامت می کردند و آنان را اهل دنیا و دور از خدا می خواندند.ایراد سفیان بر امام صادق روی همین طرز تفکر بود.

این روش و مسلک در جهان سابقه داشت.در یونان و در هند،بلکه در همه جای دنیا این مسلک کم و بیش وجود داشته،در میان مسلمین هم پیدا شد و به آن رنگ دینی دادند.این روش و این مسلک در نسلهای بعد ادامه یافت و نفوذ عجیبی پیدا کرد،و می توان گفت مکتب مخصوصی در میان مسلمین به وجود آمد که اثر مستقیمش محترم نشمردن اصول زندگی و لا قیدی در کارها بود و ثمره اش انحطاط و تاخر کشورهای اسلامی شد.

نفوذ این مکتب و این فلسفه،تنها در میان طبقاتی که رسما به نام صوفی نامیده شده اند نبوده،شیوع این طرز تفکر مخصوص-به نام زهد و تقوا و ترک دنیا-در میان سایر طبقات و گروههای مذهبی اسلامی که احیانا خود را ضد صوفی قلمداد کرده و می کنند کمتر از صوفیه نبوده است.و هم می توان گفت تمام کسانی که صوفی نامیده شده اند دارای این طرز تفکر نبوده اند.شک نیست که این طرز تفکر را باید یک نوع بیماری اجتماعی تلقی کرد،یک بیماری خطرناک که موجب فلج روحی اجتماع می گردد.و باید با این

بیماری مبارزه کرد و این طرز تفکر را از بین برد.متاسفانه مبارزه هایی که به این نام شده و می شود،هیچ یک مبارزه با این بیماری یعنی با این طرز تفکر نیست،مبارزه با اسماء و الفاظ و افراد و اشخاص است و احیانا مبارزه برای ربودن مناصب دنیوی،و بسا هست که مبارزه کنندگان با تصوف،خودشان به آن بیماری بیشتر مبتلا هستند و عامل شیوع آن بیماری می باشند.یا آنکه به علت جهل و قصور درک مبارزه کنندگان،یک سلسله افکار عالی و لطیف که شاهکار انسانیت است و دست کمتر کسی به آنها می رسد مورد حمله قرار می گیرد.مبارزه با تصوف باید به صورت مبارزه با آن بیماری و آن طرز تفکر باشد که در حدیث متن،در ضمن بیان امام صادق علیه السلام آمده.باید با آن مبارزه شود،در هر جا که باشد و از طرف هر جمعیت که ابراز شود،به هر نام که خوانده شود.

به هر حال،بیان امام در این داستان جامعترین بیانی است در رد این طرز تفکر،که متاسفانه شیوع عظیمی پیدا کرده،و خوشبختانه این بیان جامع،در کتب حدیث محفوظ و مضبوط مانده است.

 

پی نوشتها:

1- و الذین تبوءو الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجة مما اوتوا و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة و من یوق شح نفسه فاؤلئک هم المفلحون (سوره حشر،آیه 9).

2- و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (سوره دهر،آیه 8).

3- الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما (سوره فرقان،آیه 67).

4- و لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا (سوره اسراء،آیه 29)..

5- وهب لی ملکا لا ینبغی لاحد من بعدی (سوره ص،آیه 35).

6- قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم (سوره یوسف،آیه 55).

7- تحف العقول،صفحه 348-354،و کافی،جلد 5،باب المعیشة،صفحه 65-71.

دختری از تبارِ غرور
چون امام (ع) وفات یافت و به سوی قبرستان بقیع برده شد، ابو هریره عجلی این ابیات را سرود:

اقول و قدر احوا به یحملونه

علی کاهل من حاملیه و عاتق (1)

ا تدرون ماذا تحملون الی الثری!

ثبیرا ثوی من راس علیاء شاهق(2)

غداة حثا الحاثون فوق ضریحه

ترابا و اولی کان فوق المفارق (3)
دختری از تبارِ غرور

گرایش به پوشش و عفاف یک گرایش فطری در میان زنان و مردان است اما میزان و شکل آن رابطه ی مستقیمی با اخلاق و فرهنگ جوامع داشته و دارد. در سرزمین های مختلف، انسان هایی که به ارزش های اخلاقی اعتقاد بیشتری داشته اند، از پوشش کامل تر و متین تری استفاده کرده اند و هر قدر سطح ارزش های اخلاقی در آن جوانع پایین آمده، پوشش زنان و مردان نیز در سطح پاین تری قرار گرفته و شکل نامناسبی پیدا کرده است.

ادیان الهی، که در اصل و حقیقت، یک دین هستند، همواره بر پوشش تأکید کرده و ان را لازمه ی دینداری شمرده اند. مطابق با آیین یهود، زنان هنگام حضور در اجتماعات، موی سر خود را می پوشانند و به حجاب پای بند بودند. در آیین مسیحیت نیز پوشش اهمیت زیادی داشته و زنان معتقد به حضرت مسیح علیه السلام می کوشند مانند حضرت مریم سلام الله علیها موی خود را بپوشانند و با حجاب وارد جامعه شوند. نقاشان مسیحی، به خصوص نقاشان قدیمی تر، تصویر حضرت مریم سلام الله علیها را با پوشش و حجاب کامل می کشیدند. هم چنین از گذشته تا زمان حاضر زنان راهبه و قدیس یکی از کامل ترین حجاب ها را انتخاب کرده اند. این امر نشان می دهد که از نظر آنان، داشتن حجاب، به دینداری تزدیک تر و در پیشگاه خدا پسندیده تر است.

توجه داشته باشیم که در زمان ظهور حضرت مسیح علیه السلام در فلسطین، اروپا در شرک و بت پرستی به سر می برد. مردم گرفتار آداب و رسوم مشرکانه بودند و زنان آنها معمولا موی خود را نمی پوشاندند. اما با آمدن مسیحیت به اروپا و گسترش تعالیم دین مسیح علیه السلام پوشیدن موی سر نیز در میان زنان گسترش یافت. اما در دوران های اخیر پایبندی به تعالیم دینی کمتر شد و آن بخش از دستورات و سنت های حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام هم که باقی مانده، مورد غفلت قرار گرفته و به آن ها عمل نمی شود.

بنابراین، بی حجابی زنان غرب نه تنها جایگاهی در اندیشه ی مسیحیت حقیقتی ندار، بلکه بازگشتی به سنت های مشرکانه ی قبل از حضرت مسیح علیه السلام محسوب می شود.

زنان ایرانی قبل از اسلام که عموما پیرو آیین زرتشت بودند، با پوشش کامل در محل های عمومی رفت و آمد می کردند. حتی گفته اند که خشایار شاه، پادشاه هخامنشی، از همسرش خواست که در روز جشن ازدواج بدون پوشش مناسب حضور یابد. اما آن زن عفاف خود را بر ملکه ی ایران بودن ترجیح داد و این دستور را نپذیرفت. خشایار شاه نیز او را از دربار خود بیرون کرد.

در ادیان دیگر و عموم فرهنگ ها، پوشش زنان به صورت یک اصل پسندیده مطرح بوده و کم تر قوم و ملتی است که زنان آن پوشش مناسبی نداشته باشند. تفاوت ها مربوط به چگونگی و حدود آن بوده است.


دختری از تبارِ غرور

استعمار از سیاهى چادر تو می ترسد «اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو میترسد تاسرخى خون من.»

(شهید محمد حسن جعفرزاده)

من با حجاب شما رشد پیدا کردم «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکارى شما رشد پیدا کردم.»

(شهید غلامرضا عسگرى)

حجاب خون‏بهاى شهیدان است «از خواهران گرامى خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که‏حجاب خون‏بهاى شهیدان است.»

(شهید على روحى نجفى)

حجاب شما، مانع فساد جامعه «شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سویمعنویت و صفا می کشاند.»

(شهید على رضائیان)

خواهر مسلمان: حجاب شما... «خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

(شهید على اصغر پور فرح آبادى)

حجاب را حجاب‏را، حجاب را به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مى‏دهم که، حجاب را حجاب‏را، حجاب را، رعایت کنید.»

(شهید حمید رستمى)

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند. حجاب، مشت محکم بر دهان منافقین «خواهرم: حجاب تو مشت محکمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام مى زند.»

(شهید بهرام یادگارى)

دختر نجیب، دختر با حجاب «یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.»

(شهید صادق مهدى پور)

حجاب، لباس رزم «از تمامى خواهرانم مى‏خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»

(شهید سید محمد تقى میرغفوریان )

نهفته باش و همیشه گل باش خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.»

(شهید حمید رضا نظام)

حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.

(شهید محمد کریم غفرانى)

خواهرم: محجوب باش و باتقوا «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مىکشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بینى و دشمن تو را نمى بیند.»

(سردار شهید رحیم آنجفى)

چادر تو کوبنده تر از خون من «و تو اى خواهر دینى‏ام: چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است.»

(شهید عبدالله محمودى)


دختری از تبارِ غرور

خواهرم...

برادرم...

بدان  که خدای مهربان  فرو بستن چشم از گناه که  در قرآن و در سوره نور (آیات حجاب) آن را به شما امر فرموده است به معنی واقعی پیام آور سعادت و آرامش قلب است.

حجاب چشم یا همان حیای چشم یکی از حیاتی ترین و در عین حال مظلوم ترین واجبات و تکالیف الهی است که از طریق بندگان سراپا تقصیرش مورد اهمال قرار گرفته است. 

در سوره نور؛30 می فرماید:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ () ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.


قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.این مطلب را حتی گاهی افراد مدعی هم نمی توانند رعایت کنند. اتفاقا یکی از مواردی که دشمنان از آن استفاده می کنند و بر ضد اسلام به کار می برند نیز همین است. به فرض دشمنان برای مضحکه قرار دادن دین، موضوع چند همسری را پیش می کشند در حالی که علمای دین در رساله های خود نگاه عمد مرد به زن را حرام اعلام کرده اند. (نگاه عمد به نامحرم یعنی نگاهی که آن فرد بعدا چهره ی او را به خاطر بیاورد)

پس چرا بعضی از ما مدعیان اسلام بی اعتنا از حرام الهی مرتکب گناه می شویم و حجاب چشم خود را رعایت نمی کنیم؟

بدان که 

حجاب چشم فراتر از این مطلب است و علاوه بر این ما باید نگاه خود را از 

تجمل طلبی ها  چشم و هم چشمی ها

 محفوظ بداریم تا جلوی گناه حسادت را بگیریم. از مرتب تغییر دادن پوشاک و دکور و تزئینات گرفته تا ولخرجی های سیاحتی و متاسفانه زیارتی که بوی چشم و هم چشمی می دهند همه و همه از گناه بی حجابی چشم نشات گرفته اند و در نهایت همین بی حجابی چشم سبب شده که قلب آدمی دیگر آزاد نباشد


 شما هم با خواندن این مطلب در دل خود زمزمه کردید:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد...

چه بخواهیم یا نخواهیم این دنیا محل گذر است و آنچه که جاودان و همیشگی است دیار باقی است و این اصلا خوب نیست که بخاطر بی حجابی چشممان دچار گرفتاری و سختی طولانی شود...این طور نیست؟!؟

دختری از تبارِ غرور

با سلام
امروز میخوام در مورد بیماری چشم چرانی بنویسم
که چرا بیشتر جوانان ما به این مرض دچار هستند
و حتی مردان
چشم چرانی یکی از انحرافات اخلاقی و جنسی است. به تعبیر روایات اسلامی
یک نوع زنا
محسوب میشود.
چشم چرانی افزون بر تاثیرات روحی و روانی فراوان« حسرت، اندوه، گرفتاری در فساد و منکرات جنسی» دارای عوارض مادی و منشا بیماری جسمی زیادی میباشد که برخی از آنان«دشواری تنفس،درد اطراف قلب، ضعف و خستگی عمومی و...» می باشد.
در متون و روایات اسلامی نیز به طور گسترده به زیان های چشم چرانی، و اهمیت و پاداش کنترل چشم از نگاه های حرام اشاره شده است.
انشاا... اگر عمری باقی بود ب طور مفصل به این مرض می پردازیم.
شاید بتوان گفت که اولین زیان چشم چرانی؛ حسرت و اندوه طولانی است.
به دو حدیث زیبای زیر توجه کنید:
امام صادق علیه السلام:« نگاه شهوت آلود، تیری از تیرهای مسموم شیطان است و چه بسا نگاه شهوت آلودی که
حسرت طولانی
بر جای میگذارد.»
حضرت امیر علیه السلام:« هر فردی که چشمم را آزاد بگذارد و به هرچیزی نگاه کند، حزن و اندوهش زیاد میشود.»
و اما از دو سخن بالا این چنین میتوان استنباط کرد که:
چه بسا افراد چشم چران با دیدن زنان و دختران زیبا همیشه در حسرت و آرزوی کامجویی از آنان باشند و هیچ گاه این امر برای آنها میسر نگرد، در این صورت حسرت و اندوه همیشگی برای انان باقی میماند.
- ممکن است افراد چشم چران زنان و دختران خود را با زنان و دختران کوچه و خیابان مقایسه کنند در این صورت، همسر خود را زشت و ناقص میبیند و از انتخاب همسر و ازدواج خود پشیمان میشود و .. عواقبی که پیش میاد
چه بسا اگر زنان زیبا را همه داشته باشند باز هم زن زیباتری وجو داشته باشد.


دختری از تبارِ غرور

ارتباط، دختر و پسر چرا و چگونه؟

 

به نظر مخالفان
بیش تر دانشمندان و صاحب نظران علوم تربیتى و علوم اجتماعى، با تعلیم و تربیت به شیوه ى مختلط به مخالفت پرداخته، آن را مخالف علایق و خصوصیّات و نیازهاى جنسى هر کدام از دو جنس و نیز مخالف علایق و ویژگى هاى فرهنگى در جوامع گوناگون دانسته اند.
1. به سبب تفاوت هاى زیستى و روانى دو جنس زن و مرد و در نتیجه، تفاوت آن ها در نیازهاى آموزشى، آموزش یکسان و مشابه براى دو جنس غیر ممکن مى نماید و باید براى هر گروه، برنامه ریزى آموزشى مطابق با نیازهاى آن ها صورت پذیرد.
2. به دلیل تفاوت هاى موجود، بخصوص اختلاف دختران و پسران در بلوغ، رقابت در مدارس مختلط، نابرابر شده، غالباً سبب افت تحصیلى پسران و ناراحتى هاى روحى آن ها مى شود.
3. هر یک از دانش آموزان دختر و پسر، در صورتى مى توانند با کیفیّت بهتر به تحصیل ادامه دهند که با هم جنس خود در یک کلاس بوده، داراى کادر آموزشى و ادارى هم جنس خود باشند.
به گفته ى «آستن» وقتى هم دانشجویان و هم اعضاى هیئت علمى یک آموزشکده، به طور عمده از یک جنس باشند، تحصیل دانشجویان در آن مؤسّسه ى آموزشى، تأثیرات مثبت بسیارى در پى خواهد داشت.
در تحقیقات دیگرى ثابت شده است که مهم ترین عامل تبیین الگوهاى شغلى موفّق براى زنان، تحصیل آن ها در مؤسّسات آموزشى زنانه است نه مختلط.
4. دوران جوانى و نوجوانى، زمان اوج احساسات و غرایز جنسى است و اختلاط سبب دل بستگى هر یک از دو جنس به دیگرى مى شود. همین مسئله، افت تحصیلى و افزایش انحرافات اخلاقى را در پى خواهد داشت و اداره ى آن مؤسّسات را براى مدیران آن ها با مشکلات بسیارى همراه خواهد کرد.

در مجله اى به نام «پلین تروت» آمده است: تا چند دهه ى پیش، داشتن یک طفل نامشروع یکى از بدترین اشتباهاتى بود که یک دختر جوان مى توانست در زندگى خود مرتکب شود; اما اکنون مدیر یک دبیرستان دخترانه در یکى از شهرهاى بزرگ امریکا مى گوید: این موضوعى است که به طور کلى از جانب بچه ها پذیرفته شده است و این دیگر یک داغ و نشان بدنامى - به آن صورتى که قبلا تصور مى شده - نیست.
در دهه ى 1980، تعداد اطفال نامشروعى که زاییده ى همین اختلاط و آزادى هاى جنسى است، سه برابر شده و میزان سقط جنین در دهه ى 1960، یکصد هزار مورد، در دهه ى 1970، بیش از پانصد هزار مورد، و در دهه ى 1980، به بیش از یک و نیم میلیون مورد افزایش یافته است.[97]
دلایل دیگرى نیز وجود دارد از قبیل: به خطر افتادن سلامت جسمى و روحى، به ویژه براى دختران; ازدواج هاى زودرس و بدون شناخت کامل و احساسى، که غالباً به جدایى و طلاق کشیده مى شوند; مشکلات برنامه ریزى مختلط براساس نیازهاى زیستى - روانى و تحصیلى دو جنس با در نظر گرفتن گرایش هاى تحصیلى و شغلى دختران و پسران که چه بسا غیر ممکن مى باشد. این دلایل و دلایل دیگرى از این قبیل، بسیارى از محقّقان و صاحب نظران علوم تربیتى را به مخالفت با این نظریه وادار مى کند.[98] در نتیجه اختلاط در مراکز آموزشى، از جهات علمى مورد خدشه واقع شده و ذکر نکاتى کلّى و مبهم و بدون نظرات کارشناسى درباره ى اختلاط در دانشگاه ها صحیح نیست. در ضمن، جوان در دانشگاه نیز همچون سایر مراکز و نهادهاى اجتماعى، در معرض تبعات و آثار منفى اختلاط است.

8. افزایش مفاسد و جرم و جنایات
یکى از روان پزشکان چنین مى گوید:
اشاره ى مکرّر من به رفتارهاى همراه هم در همین رابطه است. هنگامى که انسان ها از رفتارهاى طبیعى مثلا قدم زدن محروم باشند، رفتارهاى اغراض جنسى بیش تر مى شود و فساد گسترش مى یابد.[99]
آقاى دکتر سروش مى گوید:
(تحریم ابراز دوستى بین دختر و پسر) باعث شده ابراز محبّت بین هم جنس زیاد شده و هم جنس بازى - که در تاریخ فرهنگ ما متأسّفانه وجود داشت - گاهى شکل هایى به خود مى گرفت که بعضى ها رنگ و لعاب اسلامى هم به آن مى داده اند.[100]
lندکى تأمّل در کشورهاى غربى و جوامع غرب زده کافى است تا به صحّت و سقم مطلب نخست پى برد. آیا در این کشورها که در این زمینه آزادى کامل دارند و روابط دختر و پسر را تجویز نموده اند، فساد و فحشا از مجامع علمى و عمومى آنان رخت بر بسته یا این که سبب گسترش انحرافات شده است؟
آیا دختر و پسرى که در خیابان ها آزاد بوده، در ایّام جوانى و زمان حکومت غرایز، عشق بازى را تجربه مى کنند، عشقى که سرآغاز آن شوق جنسى و جسمى است، این دوستى را همین جا رها کرده و به روابط عادى اکتفا مى کنند؟ و آتشى که با این گونه روابط شعلهور گردیده است، به راحتى فروکش مى کند؟

چه بسیار دوستى ها که از روابط عادى آغاز شده; ولى نگاه هاى هوس آلود و تسلّط طبیعى شهوت، آن را به ناکجا آباد کشانیده، سبب بدبختى و بدنامى طرفین گردید و حتى افشا شدن برخى از این روابط بعد از ازدواج، کانون گرم خانوادگى را متلاشى نموده، سبب بروز مشکلات فردى و اجتماعى شده است.
در مجلات مختلفى که درباره ى جوانان و مسائل خانوادگى چاپ مى شود، مى توان نامه ها و سرگذشت هاى زیادى را دید که حکایت از عشق نامشروعى دارد که در اثر ارتباط و اختلاط زن و مرد به وجود آمده و سبب قتل و جنایت و یا تزلزل خانواده شده است.
در تحقیقى که در نیواورلئان امریکا (1982) در مورد خودکشى انجام گرفته است، مشخص شده که ویژگى مهم عدّه ى زیادى از زنانى که دست به خودکشى زده اند، این است که پس از برقرارى ارتباط با مردان و بچه دار شدن، نتوانسته اند همسر را براى خود حفظ کنند. اینان تا توانسته اند از بدن خود به سایرین بهره داده اند، به این امید که شاید کسى نیز حاضر باشد در غم ها و شادى هاى آن ها شریک باشد; ولى نتوانسته اند به این مقصد نایل شوند.[101]

از جمله مفاسد آن، آمار سقط جنین است که على رغم آموزش هاى گسترده و در دسترس قرار دادن وسایل ضد باردارى، حکایت تکان دهنده اى است:
یک پزشک امریکایى که در زایشگاهى کار مى کند، ادعا نموده است:
چهل و هفت درصد از زایمان هاى تحت نظر وى، مربوط به موالید نامشروع بوده است. به ادعاى این شخص اکثر موالید مربوط به زنان پایین تر از بیست سال، مربوط به فرزندان نا مشروع بوده است.[102]
بنابر آمارهاى منتشر شده ى سال 1993 هر ساله حدود یک میلیون زن نوجوان امریکایى حامله مى شوند که چهل درصد از آنان داوطلبانه و سیزده درصد آنان به علت بیمارى، اقدام به سقط جنین مى کنند و چهل و هفت درصد با قیمانده فرزند نامشروع خود را به دنیا مى آورند.[103]
سقط جنین در امریکا در سال 1991 به تعداد یک میلیون و سیصد و هشتاد و هشت هزار و نهصد و سى و هفت بوده، در این سال در مقابل هر هزار نوزادى که متولد شده سیصدو سى و نه مورد سقط جنین صورت گرفته، که نود درصد در درمانگاه هاى سرپایى بوده است و تمایلى به رفتن به بیمارستان ها نداشتند.[104]
که در این صورت آمار واقعى بیش از این میزان است.
وهم چنین در آمارى درباره ى میزان مبتلایان به ایدز در کشور امریکا آمده است:
افراد (سیزده تا بیست و نه سال) از هر هزار نفر، پنج نفر در سال 1988 مبتلا بودند; در حالى که در سال 1984 تعداد آن ها یک و نیم در هر هزار نفر و در گروه سنى (سى تا سى و نه) از هر هزار نفر یازده نفر بود; در حالى که در آمار سال 1984، دو نفر بوده است.[105]
این ها نمونه اى از افزایش مفاسد اجتماعى در کشورى است که ضابطه مندى در روابط جنسى را از میان برداشته و قائل به روابط آزاد شده اند.
بسى روشن است که عادى سازى روابط و گسترش آن، پاسخى درست به نیاز طبیعى جوانان نیست و موجب جلوگیرى از فساد نمى شود; بلکه جوانان را بیش تر در دنیاى هوس و امیال جنسى سوق داده و پاکى و سلامت روحى و جسمى را دشوار مى سازد.

محدودیّت روابط دختر و پسر و رابطه ى آن با هم جنس بازى
در ابتدا نظر آقاى دکتر را به جوامع غربى جلب نموده، سؤال مى کنیم اگر در جامعه ى ما علت پیدایش این انحراف اخلاقى، محدودیّت در روابط دختر و پسر و حجاب آن ها است، چرا در کشورهاى غربى که این گونه محدودیّت ها وجود ندارد هم جنس بازى، آن هم با این گستردگى به وجود آمده و رواج یافته و سرانجام به ازدواج رسمى هم جنس بازان منتهى شده است؟
روزنامه ى «اطلاعات» بیش از سى سال پیش در مطلبى تحت عنوان «تلاش براى آزادى هم جنس بازى در امریکا» چنین نوشته است:
در واشنگتن، یک گروه مطالعاتى (تشکیل شده از: پزشک، حقوق دان، جامعه شناس و روان شناس) توصیه کرده است که به پیروى از انگلستان هم جنس بازى میان افراد بالغ را با رضایت آزاد بگذارد ... این گروه نظر داده است که، در امریکا سه تا چهار میلیون فردِ بالغِ هم جنس باز وجود دارد (البته در آن زمان، از جمعیت صد و هشتاد میلیونى امریکا در حدود نیمى زن و از نود میلیون دیگر نیز حداقل در حدود بیست میلیون نابالغ بودند; بنابراین از هر شانزده الى هفده نفر در امریکا یکى هم جنس باز بود.) در ادامه ذکر شده: در عدّه ى زیادى نیز تمایلات هم جنس بازى وجود دارد[106].
در آمارى که در سال هاى اخیر از کشور ایالات متحده گرفته شده، آمده است:
سى و پنج درصد از کل افراد جامعه ى امریکا و چهل و پنج درصد از جوانان آن موافق هم جنس بازى اند.[107]
و با کمى دقّت در مى یابیم، با گسترش آزادى جنسى در مغرب زمین و برداشتن مرزهاى اخلاقى و کشف حجاب و عادى شدن روابط زن و مرد، هم جنس بازى نیز گسترش پیدا نمود، تا بدان جا که در سال هاى اخیر در برخى کشورها به صورت ازدواج قانونى درآمده و موجب پیدایش امراض مهلکى گردیده است؟

استاد شهید مرتضى مطهرى مى فرماید:
در گذشته افراد بى خبر ... مى گفتند انحراف جنسى، یعنى هم جنس بازى، فقط در میان شرقى ها رایج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن، بر اثر قیود زیاد و حجاب است; اما طولى نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپایى ها، صد درجه بیش تر از شرقى هاست. ما انکار نمى کنیم که دسترسى نداشتن به زن، موجب انحراف مى شود و باید شرایط ازدواج قانونى را سهل کرد; ولى بدون شک آن مقدار که تبرّج و خودنمایى زن در اجتماع و معاشرت هاى آزاد، سبب انحراف جنسى مى شود، به مراتب بیش تر از آن است که محرومیت و عدم دسترسى سبب مى گردد.[108]
ریشه ى شیوع هم جنس بازى، در تحریم روابط دختر و پسر نیست; بلکه ناشى از نبودن تربیت صحیح در خانواده هاست و علل تربیتى مختلفى دارد که در جاى خود قابل بررسى است، به عنوان مثال، از عوامل مؤثر در ابتلاى به هم جنس بازى، مى توان از ساختار غلط خانواده و مسائل اجتماعى نام برد.
ساختار خانواده ى هم جنس بازان پسر به صورتى است که پدر منزوى شده، رفتار خصومت آمیز نسبت به وى دیده مى شود; مادر فریب دهنده و اغوا کننده و بسیار نزدیک به فرزند و حامى وى است; در نتیجه نوجوان الگوى مردى و هویّت مردانگى خود را نمى شناسد.
در مطالعه ى خانواده ى این نوجوانان، دیده شده است که مادران از نظر عاطفى، ارتباط بسیار نزدیکى با فرزندان خود داشته اند و بیش از حد از او حمایت کرده و اعتماد به نفس را از آنان گرفته اند. و هم چنین نقش هم سالان ناباب را نباید نادیده گرفت.[109]

عامل دیگر، ساختار روحى ـ روانى نوجوان است نوجوانان، تازه موفق به کشف خود شده اند و در بیان مسائل شخصى با دیگران خجالت مى کشند و به دنبال محرم راز هستند. دوستانى پیدا مى کنند که همدل آنان باشند. این بحران غریزى و زمینه ى روانى، سبب مى شود که با هم تن به انحرافات دهند.[110]
عوامل مختلف دیگرى نیز در پیدایش این انحراف مؤثّر است و عدم دسترسى به جنس مخالف، تنها درصد کمى از آن را احراز مى کند.
آقاى دکتر در ادامه مى گوید: هم جنس بازى گاهى شکل هایى به خود مى گرفت که بعضى ها رنگ و لعاب اسلامى هم به آن مى داده اند.
البتّه بر اهل تحقیق روشن است که در هیچ یک از کتاب هاى فقهى و اخلاقى شیعه و علماى اهل سنّت، اثرى از این کلام ایشان یافت نمى شود و در هر جا که اسمى از آن به میان آمده، به حرمت و قباحت آن تصریح شده و در احکام جزایى اسلام براى آن مجازاتى سخت تر از روابط نامشروع با جنس مخالف، مقرّر گردیده است.[111]
البته فرقه هاى انحرافى مختلفى در قرون گذشته با نام اسلام ظهور کردند که پس از مدتى افول نموده و از صفحه ى تاریخ محو شدند. یکى از این گروه هاى انحرافى «صوفیه» بودند که دکّان زهد و دین فروشى گشوده و انحرافات اخلاقى در میانشان دیده مى شد که در همان زمان، علماى تشیّع با آنان به مخالفت برخاسته، کتابهایى در ردّ عقاید و اعمال آنان نوشتند و با سعى و مجاهده ى علماى راستین، این گروه رسوا و از میان برداشته شدند و اگر در گوشه و کنار اندکى باقى مانده باشند، دیگر کسى رفتار و افکار ایشان را به حساب اسلام و تشیع نمى گذارد.
و چه بهتر بود آقاى «سروش» به جاى واژه ى «بعضى ها» که دو پهلو و شبهه انداز است، اشاره ى مستقیم به این فرقه ى ضالّه مى کردند، تا کسى گمان نکند در دوره اى از تاریخ اسلام، علماى اسلام[112] به خصوص علماى شیعه، به این انحراف، رنگ و لعاب اسلامى دادند.

در صفحات گذشته دلایل آزادى ارتباط را بررسى نموده و به این نتیجه رسیدیم که به پاس احترام به عشق و براى دست یابى به آرامش روانى و استوارى اجتماع و استحکام پیوند خانوادگى و ... روابط آزاد و مختلط دختر و پسر را نمى توان توصیه نمود.
اگر به سرنوشت جوانان و آینده ى مملکت خود بیندیشیم، باید راه کارى ارائه دهیم که در عین پاسخ به نیازهاى طبیعى، آنان را از انحراف در فساد و تباهى باز دارد.
با نگاهى به جوامع غربى و مشکلات و معضلات فرهنگى و اخلاقى که دامن گیر آن دیار شده است، در مى یابیم که آنان با شعار به ظاهر فریبنده ى آزادى جنسى، خود را در گردابى مهلک اسیر و گرفتار نموده اند. اباحه گرى جنسى و لیبرالیسم اخلاقى، انسان را هم چون برده اى حقیر در برابر لذّات در آورده است.

امروزه در میان اندیشمندان غربى نیز نظرات «فروید و راسل» و امثال آنان درباره ى اخلاق جنسى نخ نما شده و با صراحت اذعان مى کنند که براى تضمین سلامت فرد و اجتماع، رعایت ضوابط خاصّى در زمینه ى مسائل جنسى لازم است.
«ایور موریش»، یکى از جامعه شناسان غربى، درباره ى نقش تربیت در امور جنسى مى گوید:
... زندگى، همواره در نکته ى ساده ى "زندگى چیست" خلاصه نمى شود; چگونه زیستن نیز در این موضوع دخالت دارد. در واقع جامعه ممکن است براى اختلاط دو جنس تمهیدات کافى براى تغییر زیستى ـ اجتماعى مورد نظر «آبرال» فراهم کند، اما در عین حال، ممکن است خود را به عنوان یک جامعه نابود سازد.
تغییراتى که امروزه در الگوهاى مناسبات جنسى صورت مى گیرد، باید خواه ناخواه ما را به ملاحظه ى این نکته رهنمون شود که آیا در نهایت به خوش بختى انسان و به ادامه ى بقاى او منتهى خواهد شد یا خیر؟[113]

نتایج بزرگ ترین تحقیقى که تاکنون در مورد معاشرت آزاد دختران و پسران در امریکا صورت گرفت، بسیار ناخوشایند است. براساس این تحقیق، در معاشرت دختران و پسران، تقریباً از هر ده دختر و ده پسر یک پسر و دختر توسط معاشر خود قربانىِ هتک حرمت و یا خشونت فیزیکى مى شوند. آن چه بر وخامت این معاشرت هاى آزاد مى افزاید، این است که در جوانانى که مورد سوء استفاده قرار مى گیرند، احتمال ابتلا به ناهنجارى هاى تغذیه اى یا اقدام به خودکشى، نسبت به سایر دانش آموزان به میزان چشم گیرى افزایش مى یابد[114].
غرب با تحریف مفهوم آزادى و تساوى حقوق زن و مرد، جامعه ى انسانى را به انحطاط کشانده است. اسلام پرچم دار عدالت و تساوى است و همه ى انسان ها را از زن و مرد، برابر و یکسان مى داند و مطابق با روحیّات و نیازمندى هاى روانى و جسمى هر یک از آن دو، تکالیف و حقوقى را براى آنان معیّن نموده است; اما تشابه ظاهرى قوانین، درست نبوده، ظلم و جفایى بیش نیست.[115]
در بخش بعدى، پاسخ درست به نیاز طبیعى جوانان و راه حلّ اسلام را بیان مى نماییم.

دختری از تبارِ غرور

پاسخ آیه الله العظمی صافی به پرسش های یک جوان بدحجاب

یک خانم 21 ساله با طرح چند پرسش از محضر آیه الله العظمی صافی (که در مسافرت مشهد مقدس حضور دارند)، خواستار تشریح فلسفه حجاب از سوی معظم له شده است. به گزاشر خبرگزاری حوزه ، متن سئوالات وی و پاسخ های این مرجع تقلید در ذیل می آید:

"بسم الله الرحمن الرحیم"

مرجع عزیز و عالیقدر حضرت آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی

سلام علیکم؛

من فاطمه 21 ساله هستم. شما را بارها در مشهد دیده‌ام، و به شما به چشم یک پدر معنوی نگاه می‌کنم. آقا من یک دختر بدحجاب هستم، راستش نمی‌دانم حجاب چیست؟ چرا حجاب بر ما واجب است؟ چرا حجاب ارزش است؟ آیا چادر یک تکه پارچه با ارزش و مقدس است؟ دختر 9 ساله از چادر چه می‌داند؟ چرا فقط در دین ما چادر و حجاب وجود دارد، یعنی پیامبران دیگر نمی‌دانستند؟!

آیا معنای پوشش، نبودن من در جامعه نیست؟ پس چگونه باید برای جامعه مفید باشم؟ چرا ما زنان باید تاوان دل‌های مریض بعضی مردان را بدهیم؟ آیا بهتر نیست حجاب در کشور اختیاری باشد؟ لطفاً مرا نصیحت کنید و به سؤالاتم جواب دهید که من پی‌جوی حقیقتم. منتظر پاسخ شما هستم

«بسم الله الرحمن الرحیم

علیکم السلام و رحمة الله

دخترم! ان‌شاءالله تعالی تندرست و سعادتمند باشید و اندیشه‌های نیک و درست را در خود پرورش دهید.

نامه شما را خواندم. از بیداری باطن و معنویت پاک و اصالت فطرت شما امیدوار شدم.

نوشته‌اید پی‌جوی حقیقت هستید و نصیحت می‌خواهید. حقیقت ظاهر و آشکار است به هرچه نگاه کنید از ذره تا مجرّه، از زمین تا آسمان و کهکشان‌ها و جنبندگان بزرگ و کوچکی که با چشم غیرمسلح به زحمت رؤیت می‌شوند، آب و هوا، باغ و سبزه‌زارها و درخت‌ها، حیوانات برّی و بحری و این انسان، این من و تو و این همه دستگاه‌ها و تأسیساتی که در بدن ما برقرار است و علی الدوام بی‌آن‌که ما نقشی داشته باشیم به طور خودکار عمل می‌کنند، این همه گل‌ها، این همه میوه‌ها و این همه ... و این همه ...، همه انسان را نصیحت می‌کنند؛ همه حقیقت و حق را نشان می‌دهند که غافل نباشید، بیدار و هشیار باشید، از این کتاب آفرینش که میلیون‌ها و میلیون‌ها و میلیاردها و بیش از حساب و شمار درس بصیرت و بینش دارد بخوانید، و پند بگیرید.

بدانید که شما در برابر این معانی ژرف و این وجود پر از حکمت نباید آرام بنشینید. باید پرده‌های جهالت را هرچه می‌توانید پاره کنید، و به سوی روشنایی بیشتر گام بردارید.

مسأله حجاب و مسائل جنسی و جنسیتی را تحت احساسات جوانی دختر یا پسر نمی‌شود بررسی کرد، و نگاه غیر احساساتی باید به آن داشت.

این برنامه و روابط مرد و زن و حجاب، همه باید با دید عقل و مصلحت بررسی شود. مفاسد و مصالح بسیار در اینجا ملاحظه می‌شود. کرامت و شخصیّت زن بیشترین مصلحتی است که باید حفظ شود.

حجاب و پوشش و چادر و جدایی‌هایی که بین دو جنس به حکم عقل و شرع مقدس اسلام رعایت می‌شود همه، جامعه را از فساد، و خانواده را از ویرانی نجات می‌دهد. حجاب برای زن حصاری حصین و قلعه‌ای‌ محکم است.

در جامعه کاری که برحسب وضع طبیعی بین زن و مرد توزیع شده است هر دو کار است، هر دو شریف است، هر دو باید رعایت شود تا جامعه بر نظام درست برقرار باشد.

خانه‌داری زن از اشرف کارها است. زن خانه‌دار بیکار نیست. مرد هم که مشاغل بسا سخت بیرون را عهده‌دار است جهاد فی سبیل‌الله است. کارهای پر زحمت و سخت به عهده مرد است.

بعضی افراد بی‌اطلاع، نگاه ظاهری به غرب و اروپا و آمریکا می‌کنند، و یک زن را می‌بینند که مثلاً وزیر یا وکیل شده است امّا هزاران زن را که در نهایت محرومیت‌های اقتصادی گوناگون هستند نمی‌بینند.

امروز در غرب، کار فساد بی‌حجابی و اختلاط زن و مرد به جایی رسیده است که از جلوگیری مفاسد آن عاجز شده و به مفاسد بسیار مخرب آن تن در داده‌اند.

در غرب طبق اخباری که خبرگزاری‌ها منتشر می‌کنند زن‌ها در هر نهاد و مخصوصاً نهادهای ارتشی مورد اذیت و آزار مردهای مافوق هستند. زندگی راحت و آرام و انسانی ندارند. موالید تا حد چهل و هشت درصد در شناسنامه بی پدر معرفی می‌شوند.

ما باید به تعالیم اسلام افتخار کنیم. سالم‌ترین مجتمعات و جوامع، مجتمعات اسلامی است. تفکیک جنسیتی برای سلامت جامعه شرط اساسی است. چادر و رعایت محرم و نامحرمی و اختصاص‌یافتن بعض مشاغل به زن، و بعض مشاغل به مرد بر اساس همین تفکیک لازم جنسیتی و ترتیبات و ضوابط آن است.

در احکام شرع جنبه‌های جسمانی و روحی مرد و زن ملاحظه شده است، و بر اساس صرف برتری‌دادن یک جنس بر جنس دیگر دستور و برنامه‌ای نیست. پیامبران همه به حجاب دستور داده‌اند، و اختصاص به اسلام ندارد، و حکم ملازم زن و مرد است.

همین روزها به یکی از وزراء در ایتالیا پیشنهاد کرده بودند که زنان مسلمان را از روبند ممنوع سازد، جواب داده بود که از کار و برنامه‌ای که حضرت مریم داشت کسی را منع نمی‌کنم! یعنی حضرت مریم هم حجاب کامل داشته‌اند.

دخترم راجع به حجاب، راجع به توانایی‌های زن و مرد و نقش این دو جنس در ساختن یک جامعه عقل‌پسند با کرامت، کتاب‌های بسیار شیعه و سنی، و مسلمان و کافر نوشته‌اند.

من به شما توصیه می‌کنم به تمام وجود اگر سعادت حقیقی خود را می‌خواهید، حجاب و تعلیمات عالیه اسلام را در همه برنامه‌ها رعایت کنید.

خداوند متعال شما را حفظ و به همه آرزوها و آمال مشروع و عقل‌پسند برساند، والسلام

دختری از تبارِ غرور


علل بدحجابی و جلوه گری (1)

بی حجابی

بدحجابی یکی از مسایل و چالش‌های جدی در حوزه اخلاق اجتماعی محسوب می‌شود. در این مقاله به ریشه‌یابی بدحجابی در جامعه و عوامل اخلاقی آن پرداخته‌ایم.

بدحجابی و جلوه‌گری زنان در برابر مردان بیگانه از عوامل فراوانی برخوردار است که ضمن بحث در مورد آنها به درمان هر یک اشاره می‌کنیم.  در این مقاله به 6 مورد از این عوامل اشاره می کنیم و در مقاله ی بعد 7 علت دیگر را مورد بررسی قرار می دهیم :

1ـ کسب موقعیت

انسان موقعیت‌طلب است و همواره می‌خواهد در میان مردم از جایگاهی درخور توجه برخوردار باشد.

چنین جایگاهی به دو صورت حقیقی و کاذب محقق می‌شود. موقعیت حقیقی در اثر تحصیل علم و فضایل اخلاقی به دست می‌آید ، اما برخی زنان که فاقد این ارزش‌ها هستند با نمایش زیبایی‌ها و جاذبه‌های طبیعی و ساختگی زنانه خود سعی در جلب توجه دیگران می‌کنند تا به کمبودهای باطنی خود پاسخ دهند. غافل از آنکه هرگز کسی نمایش زیبایی‌های زنانه را دلیل بر شخصیت و جایگاه ارزشی او نمی‌گیرد. بی‌حجابی، زن را صاحب فضیلت نمی‌کند بلکه از او عروسکی می‌سازد که با رشد و تعالی فاصله‌ها دارد ضمن اینکه موقعیت‌های حاصل از تحرکات جنسی تنها نزد بیماردلانی به وجود می‌آید که خود کمترین اعتباری ندارند.

زن اگر محروم از فضایل و ارزش‌های انسانی باشد اگر سراسر وجود خود را به طلا و زینت‌ها و لباس‌های فاخر تزیین کند ذره‌ای بر ارزش حقیقی او افزوده نخواهد شد چه اینکه هزار من تزیین و زیبایی به یک جو تقوا نمی‌ارزد.

تحصیل موقعیت جز از راه به دست آوردن زیبایی‌های باطنی و فضایل انسانی و کمک پروردگار عالم میسر نیست.

 

2ـ ضعف ایمان

بی‌حجابی فقر فرهنگ دینی است. فرامین الهی و ازجمله حجاب اسلامی از سوی خدای تعالی به بشر ابلاغ شده است و عمل به آنها جز در پرتوی ایمان به پروردگار عالم که ریشه اصلی عمل است میسر نخواهد بود. بنابراین کسانی که از اعتقاد به خداوند در شک و تردید به سر می‌برند و قلب آنها از ایمان به خداوند و محاسبه روز جزا به مقام اطمینان نرسیده است در عمل به دستورات الهی تسامح می‌ورزند و تا زمانی که این مشکل اعتقادی برطرف نشود بهبودی حاصل نمی‌شود. چرا که ایمان به خدا مادر ارزش‌ها است.

 

3ـ دگرآزاری

ریشه خودنمایی و بدحجابی بسیاری از زنان،عقده‌ دگرآزاری است. برانگیختن تمایلات دیگری همراه با محروم کردن او یک بیماری دگر‌آزاری است. نظیر اینکه شخصی غذایی را به انسان گرسنه‌ای ارایه دهد و تمایل او را به آن غذا برانگیزد و از آن محرومش کند. دگرآزاری جنسی نیز به این است که زنی خود را بیاراید و در معرض دید دیگران قرار دهد تا تمایلات او برانگیخته شود و بدون پاسخ بماند. اگرچه این حرکت، مردان جامعه را عقده‌مند می‌کند اما زنان بیمار از حرکت خود لذت می‌برند. باید به چنین زنانی گفت آزار دادن مردان جز اینکه گناهی بر گناه خودنمایی آنها می‌افزاید اثر دیگری ندارد، ضمن اینکه آزار دیگران با هیچ منطق و وجدانی سازگار نیست. چه اینکه تبدیل مردان و جوانان سالم جامعه به انسان‌های عقده‌ای که با شرافت یک زن سازگاری ندارد.

تقلید از غرب یکی از مشکلات دیرینه تعدادی از زنان مسلمان بوده است که بدون کمترین تفکر و تحلیلی از زندگی زن غربی به او اظهار تمایل کرده‌اند.

4ـ غربزدگی

تقلید از غرب یکی از مشکلات دیرینه تعدادی از زنان مسلمان بوده است که بدون کمترین تفکر و تحلیلی از زندگی زن غربی به او اظهار تمایل کرده‌اند. خمیرمایه اصلی این تقلید را جهل و هوس تشکیل می‌دهد. ترسیم گوشه‌ای از آنچه بر زن غربی می‌گذرد، می‌تواند پرده تاریک جهل فریب‌خوردگان جوامع غربی را پاره کند تا به خود آیند.

غرب بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی خود زندگی زن را به طور کلی متحول کرد و بی‌رحمانه او را از ارزش‌های خود تهی گردانید و اسرار و زیبایی‌های  او را در معرض نمایش همگان قرار داد. غرب در برابر گرفتن حجاب زن چیزی به او نداده است بلکه به دنبال آن ارزش‌های دیگر او را ربوده است به گونه‌ای که زن غربی فقیرترین زن عالم است و این به خاطر سادگی و فریب‌خوردگی تاریخی عهد رنسانس است. اگر زن غربی همانند زن ایرانی مقاومت می‌کرد و با اتکا بر دین به مبارزه با افزون‌طلبی‌های مردان می‌پرداخت به پیروزی می‌رسید اما تسلیم شد و بزرگ‌ترین ضربه‌های تاریخی را که به واژگونی او منتهی شد دریافت کرد. ضربه‌هایی که بر زن غربی وارد شد کفاره سرپیچی او از حجاب و عفافی است که خداوند در همه ادیان برای زن واجب فرموده است.

 

5ـ زیبایی‌طلبی

برخی دختران و زنان میل دارند به صورتی زیبا نزد دیگران حضور یابند و با توجه به اینکه حجاب دینی زیبایی‌های آنها را پوشش می‌دهد سعی در ناقص کردن حجاب خود دارند. به همین منظور بخشی از موهای سر و گردن خود را به نمایش می‌گذارند و .....و غافلند که سادگی زن، خود نوعی زیبایی ارزشی را به همراه دارد .

 امیرالمؤمنین(ع) فرمود: صیانه المراه انعم الحالها و ادوم لجمالها (1)

پوشیدگی برای زن سودمندتر و زیبایی او را پایدارتر می‌سازد.

جوانان بی‌تقوا از دختران خودنما برای لذت‌های موقتی و تفریحات زودگذر خود استقبال می‌کنند. اما هیچ‌گاه آنها را به همسری شرعی و قانونی خود نمی‌پذیرند و به تعبیری دیگر دختران خودنما در چشم‌ها جا دارند و زنان پوشیده در دل‌ها مأوا گرفته‌اند.

6ـ ازدواج

عده‌ای از دختران، خودنمایی و سپس ارتباط با نامحرم را پلی برای رسیدن به ازدواج می‌پندارند. آنها گمان برده‌اند که اظهار زیبایی‌ها می‌تواند جوانان را به آنها راغب کند . غافل از اینکه جوانان با همه خوشرویی‌هایی که با دختران دارند  به ازدواج با آنها تن نخواهند داد. بی‌تقواترین مرد جامعه برای ازدواج خود به دنبال عفیف‌ترین دختر می‌رود. همه جوانان دوست دارند دختری را برای همسری خود گزینش کنند که برای یک مرتبه طرح دوستی و خوشگذرانی با جوان دیگری نداشته است و اسرار و زیبایی‌های جسمانی خود را تابلوی نامحرمان نکرده باشد. جوانان بی‌تقوا از دختران خودنما برای لذت‌های موقتی و تفریحات زودگذر خود استقبال می‌کنند. اما هیچ‌گاه آنها را به همسری شرعی و قانونی خود نمی‌پذیرند و به تعبیری دیگر دختران خودنما در چشم‌ها جا دارند و زنان پوشیده در دل‌ها مأوا گرفته‌اند.

بنابراین بدحجابی و حرکت‌های خلاف عفت چشم‌انداز خوبی برای ازدواج ندارد و اگر ازدواجی به خاطر جاذبه‌های جنسی صورت پذیرد از بنیان محکمی برخوردار نخواهد بود. راه ازدواج در رعایت تقوا و درخواست از خداوند و توسل به پیامبر(ص) و اهل بیت او است.

در مقاله ی بعد 7 علت دیگر را که شامل " تقلید ، خانواده ، عملکرد دستگاه‌های ذیربط ، مدگرایی ، ملامت دیگران ، اظهار غنای مالی  و ضعف حیا  " می باشد را مورد بررسی قرار خواهیم داد .

ادامه دارد ...

 

پی نوشت:

1ـ غررالحکم

دختری از تبارِ غرور


 

روحانی عزیزی میگفت:

در مکانی در بالاشهر نمایشگاهی به مناسبت ولادت امام رضا علیه السلام زده بودیم

باحجاب و بی حجاب گذر می کردند و تماشا

من برای دختران چادری

بر روی یک کارت زیبا که به نام مهدی فاطمه مزین بود این را می نوشتم :

خواهر خوبم!
از اینکه شما رو در چادر زیبای زهرایی می بینم بسیار خوشحالم

و از اینکه شبیه به حضرت زهرا شده ای به شما افتخار می کنم و شما رو می ستایم

و این کارت رو به اونا هدیه می دادم


جبهه طاغوت زرنگه

از بچگی لباس 10درصد عریان ییا 20درصد یا 30درصد یا حتی بیشتر تن بچه ها می کنند

بی حجابی بچه و لباس های بی حجابش رو مورد تحسین قرار میدند

موهای بچه رو از بچگی با مدل های متفاوت آرایش کرده و به نمایش همگان در می آورند

چادر رو که اصلا بچه نمی بینه

مدلهای لباس با حجاب رو اصلا نمی بینه چه برسه تنش کنه

خلاصه سلیقه ی بچه رو با حیایی پرورش میدند

چرا ما از بچگی زیبایی حیا رو به بچه نشون ندیم؟

چرا تجربه ی زیبایی چادر رو از بچگی به دخترمون نچشونیم؟

چرا مقداری از پولمون رو برای تشویق دخترمون به خاطر زیبایی حیایش خرج نکنیم؟

چرا از سن کم حضرت زهرا رو به دخترمون نشناسونیم؟

و افسوس های زیادی باید خورد که به فکر لباس و خوراک بچه هامون هستیم

اما

به فکر حیا و نوع نگاه و دین بچمون نیستیم

در حالیکه به راحتی می توان دختر رو زهرا پسند بار آورد

اما با راه درست و اچرای درست و بدون افراط و تفریط

 


 

دختری از تبارِ غرور